Mittwoch, 17. Juni 2015

me and my neighbor



در حالی که پله ها را با هم بالا میآمدیم رزالین که خسته به نظر میرسید و عصبانی از اینکه آسانسور ماهی یک بار خراب میشود دعوت مرا برای نوشیدن یک فنجان قهوه قبول کرد و با من به خانه آمد 
رزالین که حدود دو سال است من در همسایگی طبقه پایین او هستم در دانشگاه هامبورگ در آزمایشگاه بیولوژی کار میکند و حدود پنجاه سال دارد و طی هشت سالی که من در آلمان هستم تنها کسی است که من با او حرف میزنم و بحث میکنم و بهش اعتماد دارم و چون از شوهرش جدا شده و تنهاست اگر کمکی از دستم براید براش میکنم البته تا حالا همیشه او به من کمک کرده اما کمک فیزیکی من وقتی که اسباب کشی میکرد منجر به آشنایی ما شد او که تیپ زنهای شمال آلمان را دارد با چشمان ابی و موهای بلوند و قد نسبتا بلند و با شماره پای ۴۲ چنان هیکل ورزشی دارد که هر وقت بخواهد تمام آلمان را با دوچرخه میتواند دور بزند
به قدری این خانم آلمانی با اطلاع به علوم و مسائل روز بود و با حوصله به همه چیز گوش میداد که ما همیشه موضوعی برای حرف زدن داشتیم و بعضی وقتها بحث ما دنباله دآر میشد و ادامه پیدا میکرد  
در حالی که قهوه را آماده میکردم و رزالین روی کاناپه نشسته بود و شروع به صحبت کردن کرد 
 میدونی  دیشب در مورد حرفت فکر کردم  حق با تو بود گاهی وقتها علم و تجربه پارادوکس  یکدیگر میشوند آدم نباید همیشه به علم متکی   باشه در هر حال به نظر من تئوری که دانشمند آلمانی  زبان کاسپر لاواترارائه داده بود هیچ پایه  علمی نداشت ونظریه  فیزیوگنومی که در دهه سی  و هنگام جنگ دوم  جهانی رایج شده بود از موضوع های مورد علاقه آدولف هیتلر رهبر حزب ناسیونال سوسیالیست  هم بود و وقتی قدرت را در دست گرفتند ,با تکیه بر ان شروع به اندازه گیری سر و دست و جمجمه بچه ها کردند چرا که معتقد بودند که نژاد آریایی دارای گونه های خاصی از جمجمه و دماغ و فرم صورت هستند و امروزه این عمل به قدری احمقانه و گروتسک است که هیچکس از ان حرفی نمیزند 
درسته من هم قبول ندارم که انسانها را بتوان از روی اندازه دماغ و هندسه اسکلت طبقه بندی کرد اما در ان دوران هیتلر برای توجیه سیاستهای ضد بشری خود دست به هر  کاری میزد 
رزالین ادامه داد البته درسته که در حال حاضر برای من و تو این نظریه خنده دار و عجیب است اما نباید فراموش کرد که این روش سالها مورد استفاده بعضی ارگانها مانند اداره پلیس بود که برای شناسایی و تشخیص جنایتکاران و مجرمین از  ان استفاده میشد 
روبروی رزالین روی یک صندلی راحت نشستم و گفتم حالا از همه اینها گذشته نظرت در مورد رفتار من در داستانی که برات تعریف کردم چیه  این را چه جوری تجزیه و تحلیل میکنی 
البته قبل از اینکه روزالین جواب مرا بدهد باید بگویم که چه داستانی را برایش تعریف کردم 
حدود سه سال پیش در یک شب سرد و برفی من از یک کافه رستوران که در آنجا با دوستانم چند ساعتی مشروب خورده بودیم و من سیگاری هم کشیده بودم و کله ام داغ بود , بیرون آمدم , سوزش بادی به صورتم میخورد که در ان شرایط برایم خیلی متبوع بود و حالم را جا می آورد 
چند دقیقه که در خیابان قدم میزدم ناگهان جلویم ستونی ۲ متری نمایان شد که تا به خود آمدم روی زمین ولو شده بودم چند ثانیه گذشت تا فهمیدم که احتمالا یکی از همشهری های نئو فاشیست در حال تمرین مشت زنی با من میباشد البته من هم توانستم چند مشتی به حریفم بزنم اما ضربه هایی که او با کفش های سربازی به کمرم زد مرا از تاب و توان انداخت و ان شخص هم که مرا ناک اوت روی زمین دید از من دور شد و رفت 
چند لحظه گذشت و چند تا از دوستان عرب من که از آنجا میگذشتن به سراغ من آمدم و با هم به دنبال 
 شخص ضارب راه افتادیم
پشت سر او بودیم و چندین متر با او فاصله داشتیم که فتحی دوست تونسی من یک چاقویی که بیشتر شبیه شمشیر بود کف دست من گذاشت و با سر اشاره کرد که به کمر مرد آلمانی فرو کنم و من که به سختی کتک خورده بودم و در پی انتقام میگشتم به طرف او رفتم و کافی بود که او را صدا کنم و چاقو را در بدنش بنشانم ,اما وقتی که برگشت و نگاهش به من افتاد و بعد چاقو را در دست من دید انگار خشکم زد و انقدر طولش دادم که در یک لحظه زیر دستم زد و چاقو روی زمین افتاد و او پا به فرار گذاشت
این سوالی است که از ان شب از فکرم بیرون نمیرود چرا تعلل کردم چرا هما ن لحظه اول ضربه را وارد نکردم و انتقام خود را نگرفتم بسادگی میتوانستم کاری که برای دوستان عربم خیلی معمولی و ساده بود را
انجام دهم یعنی او را بزنم و انتقام خود را بگیرم و از آنجا بگریزم اما این کار را نکردم چرا ؟و حالا میخواستم این ماجرا و تحلیل ان را از رزالین بپرسم
 از کسی که علاقه زیادی به روانشناسی داشت و کتابهای زیادی در این مورد خوانده بود
و واحد های دانشگاهی را هم در این زمینه گذرانده بود ,
رزالین که لیوان قهوه را در دست داشت ومثل همیشه نگاه نافذ و کنجکاوش را به من دوخته بود گفت
میدونی من حدود دو ساله که تو را میشناسم و تصویری که از تو دارم اینقدر ها عمق ندارد که من بتوانم
به صورت قاطع و کامل جواب تو را بدهم ,اما تا آنجا که میدانم و میبینم تو آدم بسیار احساسی هستی البته که منطقی هم هستی ولی من هم تعجب میکنم که چگونه در ان لحظه بر احساسات خود غلبه کردی و توانستی تصمیم دیگری بگیری در واقع شاید مسیر زندگی خود را با ان انتخاب دگرگون کردی
در هر حال برای دوستان عرب تو که هر روز با این جریانات روبرو هستند بسیار نرمال است که زور را با زور جواب دهند و زیاد به عواقب کارشان فکر نمیکنند اما تو توانستی حتی در ان لحظات اشفتگی و جراحت از قدرت تجزیه و تحلیل خود استفاده کنی و به عاقبت کار خود اندیشه کنی که این بسیار قابل تقدیر است

به او جواب دادم که تو میگفتی هر کسی میتونه در یک شرایط  ویژه دست به عمل جنایتکارانه بزنه و حتی یک قاتل باشه یعنی قابلیت قاتل بودن را همه دارند فقط باید وقتش برسه
جواب داد درسته شاید شرایط برای تو کافی نبوده شاید اگر او هم به جای پوتین سربازی با چاقو به  تو حمله کرده بود تو هم انتقام خود را با چاقو میگرفتی ,برای کشتن باید دلیل خیلی محکم و قوی داشت دلیلی که قدرت تجزیه و تحلیل تو ان را کامل بداند و از نظر روحی دچار عذاب وجدان نشوی چیزی از پیش نوشته شده و به صورت نورم  جامعه درآمده است
منظورت اینه که سیستم در یک جامعه میتواند انسان را قاتل کند ؟
برای جواب سوالت مثال فیلسوف اسراییلی را میزنم که میگوید ,, خدا لعنت کند این فلسطینیها را که همه ما را به قاتل تبدیل کرده ؛؛ البته منظورش خود یهودیها و اسرائیلیها بود
گفتم پس اگر دلیل معنوی و روحانی برای کشتن قوی تر است چرا مردم از مذهب پیروی نمیکنند مگر در انجیل عهد عتیق نیست که فرمان میدهد تو نباید بکشی ,,چرا مسیحیان به ان توجه نمیکنند و در همین کشور شما حدود نیم قرن قبل ۶ میلیون یهودی را کشتند
 مذهب همانطور که میتونه جلوی کشتار را بگیره خودش هم میتونه دلیلی برای کشتار باشه
در هر حال فراموش نکن اون آدمهایی که در ان زمان براحتی آدم میکشتند از معمولی ترین انسانهای جامعه آلمان بودند یعنی وقتی در یک سیستم نادرست و ضد حقوق اولیه بشری مشغول فعالیت هستی خواه ناخواه تو هم تبدیل به یک ابزار انجام جنایات میشی و به عنوان یک انسان مسئول هستی ووقتی زمان ان بیاید ,  باید محاکمه بشی ,اینکه کسی بگوید که من تنها یک کارمند بودم و دستورات مافوق خود را عمل میکردم انسان را از جنایت مبرا نمیکند ,و متاسفانه ان چیزی که عمل نازیها را در ان زمان فجیع و وحشتناک میکنه همین روزمرگی در انجام این قتل وشکنجه شنیع ضد بشری بود مرد یا زنی که صبح زود برای فرزندان خود صبحانه حاضر میکند آنها را برای رفتن به مدرسه آماده میکند و با یک بوسه از همسر خود خداحافظی میکند و ساعتی بعد لباسهای زنان و مردان یهودی را از تن در می آورد و آنها را به سمت اتاق گاز میفرستد و بعد شروع به وارد کردن آمار و ارقام در دفترهای سرشماری میکند و آنها را بایگانی میکند و نیروز خود را سریع به خانه میرساند که ناهار را با خانواده صرف کند
صدای روزالین آهسته شده بود سر خود را پایین انداخته و فنجان قهوه را به روی دستمال کاغذی که روی میز بود میکشید دیگر مرا نگاه نمیکرد همانگونه که آرام حرف میزد خیره به خیالات خود شده بود انگار دیگر در آنجا نبود
گفتم یعنی تو معتقدی کشتن یک انسان هم میتونه به سادگی تبدیل به یک کار روتین اداری شود ؟
درسته انسان همیشه پتانسیل جنایت را دارد و در زمان و مکان مشخص این انرژی میتواند آزاد شود و تاسف من در این است که انسان هیچگاه از گذشته خود درس نمیگیرد و اشتباهات خود را در معیاری دیگر و شاید بدتر تکرار میکند
گفتم در هر حال برگردیم به سوال من پس به نظر تو من آدم ترسو و بزدلی نبودم که انتقام خود را از ان جوان ۲ متری راسیست نگرفتم و او را با چاقو نزدم ؟چیزی که دوستان عرب من به ان باور داشتند و میگفتند که من گند زدم و دستانم لرزیده و جرات نکردم حساب او را برسم
روزالین جواب داد این که انسان یک چاقوی نیم متری را داخل شکم کسی کند شاید روزی در قرون وسطی علامت شجاعت بوده است اما در زمانی که ما زندگی میکنیم ,مبانی و معانی ان تغییر کرده است شاید در جوامع قبیله ای اعراب هنوز معیار های قدیمی تاریخ مصرف دارد اما در کشورهای متمدن دیگر عمل نمیکند
ادامه دارد 

Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen