Montag, 3. April 2023

جاسمین

جاسمین دختر ۲۷ساله آلمانی از اهالی شهر هامبورگ حدود ۸ ماه است که با یک مرد ایرانی آشنا شده است و تاحدودی به عنوان دوست پسر یا همسر آینده به او نگاه میکند و مساله جالب  علاقمند  شدن او به   زندگی مهاجران و خارجی ها در کشور آلمان است زنان و دخترانی که در آلمان شریک زندگی خود را از میان خارجیان انتخاب میکنند زیاد نیستند ،البته آنهااز مردان خونگرم جنوب بدشان نمیآید ،مثل مردان ایتالیا یا جامائیکا که به رومانتیک بودن و احترام گذاشتن،،به زنها مشهور هستندا ما مردانی که از آسیا یا آسیای دور یا حتی ترکیه میآیند زیاد هواخواه ندارندمخصوصا برای زندگی، ،شاید برای گذراندن یک شب زیا د اهمیت نداشته باشد چرا که مرد های آلمانی بعضی وقتها از ادای وظایف شوهری سر باز میزنند که البته این امر دلیل مختلف مانند گذاشتن وقت زیادبرای کار و فعالیت در خارج از خانه که سبب خرد شدن اعصاب و از دست دادن قدرت جنسی آنها میشوددر واقع شبها به قدری خسته و کوفته به رختخواب میروند که حال انجام مسابقه بزرگ را ندارند و اگر هم.بالجبار،، کوتاه و بدون فلفل و نمک که باعثه مشکل های خانوادگی میشودبسیاری از مردهای آلمان در حقیقت،، غریب پریدن و یا سکس یک شبه را پذیرفته اند و چشم های خود رامیبندند چرا که نیاز به سکس برای زنها و مردها مانند نیاز به خواب ویا خوردن است بنابر این هر زنی گاه. گاهی میتواند سکس با مردی غریبه داشته باشد اما درعین حال همسری با وفا و مادری صمیمی باشدجاسمین هم قبل از آشنا شدن با فرهاد در واقع دوست پسر آلمانی داشت که به زندگی جنسی او زیاد اهمیتنمیداد و وقتی چشمهای هیز و حشری فرهاد را دید که در داخل قطار شهری به روی پاهای سفیدش افتاده ومیان دامن کوتاهش را سوک میزد ،طاقت نیاورده و لبخندی به او زد که موجب آشنایی و دوست شدن ان دو با.یکدیگر بوددرواقع جاسمین از ازبودن با فرهاد راضی بود ،نه اینکه از نظر سکس دیگر مشکلی نداشت بلکه فرهادمرد رومانتیکی بود که طرز رفتار با خانوم ها را خوب میدانست و سعی میکرد با به وجود آوردن صحنههای عاشقانه مانند تاریک کردن اتاق ها و نور شمع و صدای زیبای چولیو اگلسیاس در دل جاسمین یک پنت /. .هاوس اجاره کرده وحسابی جا خوش کرده بودآنها زندگی هماهنگی داشتند و از یکدیگر چیزهای زیاد میآموختند در وا اقع تعویض ادآب و رسوم و فرهنگ.مساله های بودند که سبب گفتگو و سرگرمی آنها میشد ند که مواقعی ایجاد اختلف هم میکردندگاهی وقت ها جدل و گفتگوی این دو ابعادوسیع تری پیدا میکرد و دیگران هم در ان شرکت میکردند،دوستان جاسمین که با کنجکاوی فرهاد را مانند حیوانی از عجایب جنگل در باغ وحش یک کشور اروپای نگاه میکردند مخصوصا وقتی او از زندگی خانواده اش در ایران سخن میگفت و موضوع زنان که چگونه مجبور به خانه نشینی میشوند و بیشتر به کارهای خانه و بچه دآری میپردازند ،واکنش دوستان جاسمین فرهادرا به لجبازی وا میداشت و به طریق خود جلوی تحقیر آنها را میگرفت و جوابهای میداد که نه از روی منطق. بلکه حتی گاهی از روی کله شقی و منفی بافی بود ولفگانگ که دوست سابق جاسمین بود و کمی هم حسادت در وجودش قل میزد ،مردان مسلمان را متعلق به>قرون وسطی و امل میدانست و میگفت میدونید به نظر من هر کس باید در محدوده فرهنگ و رسوم خود ش زندگی کنه ، البته معاشرت و تعویض ادآب و رسوم خوبه ، فقط به عنوان ارضای حس کنجکاوی نه به عنوان به وجود آوردن یک الگو و رفتار. جدید ،مرزها را باید شناخت و آنها را حفظ کردساندرا دوست قدیمی جاسمین که دوران دانشگاه را با او گذرانده و مردم شناسی خوانده بود در ضمن یهودی،،بود ادامه داداین همون صفت محافظه کارانه احمقانه است که شما دارید ، مرزها را باید حفظ کرد !!! کدام مرزها ؛چیزیکه مرا به تعجب میاندازه این هست که آقای ولفگانگ شما چقدر مغرور هستید در واقع شما به خود حق میدهیدکه تا عمیقترین نقطه های فرهنگ کشورن دیگر نفوذ کنی ،تحقیق کنی و حتی به عنوان اروپایی آثاربرجسته. آنان را به کشور خود منتقل کنی و بعد صحبت از احترام به مرزها میکنی ،عجب بیشرمیوولف که چهره هیجان زده ساندرا را دید کمی تته پته کرد البته که من منظورم این نبود که .......... من پس منظورت چی بود ساندرا حرف او را قطع کرد و ادامه داد ،نه اینکه در هر شهر و بیابانی چه در کشورهای آسیای و چه در کشورهای آفریقای میتوان این نفوذ را به وضوح دید ،کار خانه مرسدس بنز و رستوران مک دونالد ،آیا اینها نفوذ در فرهنگ بیگانه نیستند و بیشرمی اینجاست که به محض اینکه یکی از رستوران.های هندی و یا ترکی در نزدیکی شما میآید ان را خطر میدانیدیکی از دوستان جاسمین به نام انیا که به عکس العمل ولفگانگ نگاه میکرد خطاب به ساندرا گفت البته که حق با توست اما موضوع را خیلی گسترش دادی شاید منظور ولف تنها در محدوده های کوچکتر بودمثل ازدواج شخصی پرورش یافته در جامعه ای کا مل مختلف با جامعه آلمان با یک آلمانی باید قبول کنی که آزمایش آسانی نیست به عقیده من جامعه ما با اسلام و قوانین ان هیچ نقطه مشترکی ندارد در واقع من با اینکه انسان تولرانتی هستم و احترام به فرهنگ های بیگانه میگذارم ،نمیتوانم شاهد زنان ترک با حجاب اسلامی در.خیابان ها باشم ساندرا اشاره ای به جاسمین کرد و گفت میگه تلرانت خوب پس باید قبول کنی اگر مدارا گر هستی انیا گفت چگونه میتوان به عنوان یک انسان آزاد به سمبل زیر فشار بودن زنان فقط نگاه کرد و چیزی نگفت من فکر کنم که تو میخوا هی من را عصبانی کنی معمولا هر گاه در این مورد صحبت از دین اسلام شروع میشد همه به فرهاد نگاه میکردند و میخواستند نظراو را بدانند اما فرهاد ساکت بود و حرفی نمیزدجاسمین که در حال برگشتن از آشپز خانه با فنجان چای در دست بود به انیا گفتالبته این سوال برای من هم همیشه بوده ،اگر این سمبل تحت فشار بودن از نظر ما برای آنها معنای دیگری میدهد --مثل آزادنه ان را انتخاب کنندفرهاد سرش را به عنوان تایید حرف جاسمین تکان داد و ادامه داد در مواردی این موضوع حقیقت دارد و این اشتباهی است که شما میکنید بعضی از آنها واقعاحجاب را با آگاهی و آزادانه انتخاب کرده اندولف که منتظر بود که فرهاد حرفی بزند و ان را زیر سوال ببرد گفت خانم ساندرا من هم چند ترم انتروپولوژی رد کرده ام و باید بگویم حجابی که در فرهنگ و ادب و رسوم باستانی این کشورها وجود داردکامل با این چیزی که ما در خیابان میبینیم فرق دارد مثل زنهای کرد در ترکیه لباس های سنتی آنها دارای یک روسری گلدار بلندی میباشد که علا0وه بر زیبائی به عنوان یک روکش کامل تن عمل میکند و هنگام کارهم از ان استفاده میکنندانیا حرف ولف را تایید کرد و ادامه داداصلا من نمیدونم چرا باید کسی خود را با لباس یا با علامتی از نظر دینی و ایدیولو ژی شناسایی کندفرهاد که در واقع فردی غیر مذهبی بود و در عمرخود نماز نخوانده بود و حتی اصول دین را نمیدانست و باحجاب هم مخالف بود تنها به خاطر کله شقی از حجاب دختران مسلمان آلمان دفاع میکرد و رو به انیا گفت میدونی مشکل در روسری دختران ترک و عرب نیست در واقع مساله اصلی وجود خارجیها و زیاد شدن عده آنها میباشد و امروز در یک روزنامه ای خواندم که جامعه آلمان رو به انحطاط است ، تو از این میترسی که روزی ترکها جمعیتشان به قدری زیاد شود که مبدل به یک قطب قدرت شوند ؟درست گفتم خانم،، دایناسور با گفتن این لغات آنیا و ولف رنگشان تغییر کرد و آنیا گفتای وای فرهاد چطور جرات میکنی به من برچسب ضدخارجی بودن بزنی ، در واقع درست مقابل این حرف تو را من ادعا میکنم ،نباید به دست ضد خارجیها اتو داد و باید کاری کرد که آنها خود را با اصول و قواعدجامعه موافق کنند واقعا فکرت احمقانه است ،همیشه این طوریه وقتی کسی حرف درست در ارتباط باخارجیها میزند به او بر چسب ضد خارجی میزنند ولی از تو انتظار نداشتمدر این میان ساندرا که چند دقیقه ی ساکت بود و گوش میداد گفت  لطفآ مرا ببخشید ولی اگر اینگونه ادامه بدید من در این نشست ها شرکت نمیکنم اغلب شما آدمهای تحصیلکرده ای هستید این طرز گفتگوی انسانهای روشنفکر نیست ،توهین کردن و یکدیگر را خراب کردن طریقه مناسبی نیست جاسمین حرف ساندرا را تایید کرد و رو به فرهاد گفت من تعجب میکنم که تو با ااین لحن با انیا حرف میزنی تو که میدانی ما چندین سال است که با یکدیگر دوست هستیم و اخلاق و روحیات یکدیگر را میدآنیم ولف که به طورکلی از فرهاد خوشش نمیآید از موقعیت استفاده کرد و با گوشه وکنایه رو به انیا و ساندرا گفتبفرمایید این چیزی که شما خانوم ها خودتان میخواهید عضله و رختخواب و سکس ،وقتی موضوع سکس پیش میاد دیگه همه چیز فراموش میشه ،فرهنگ ،ادب و رسوم و ایدئولوژی،،شما انگار فقط به یک ماشین.... سکس احتیاج دارید واگر نه به اینجا که رسید فرهاد دیگر نتوانست تحمل کند و فریاد زدتو احمق به من میگی ماشین سکس ؟تو آدم فاسد که احترام برای هیچ چیز و هیچ کس قائل نیستی فکر کردیکه من از پشت کوه آمدم عجب پس فقط شما متمدن هستید و بقیه دنیا همه وحشی و آدمخور در ضمن اگرعرضه دآشتی و ازت بخار بلند میشد و مرد بودی میتونستی دوست دخترت رو نگه دآری و لزم نبود حال بهمن جای اون فحش بدی ،،فکر میکنی نمیدونم که پدر بزرگت چه قاتل و آدمکشی بوده ،تو برای من ازتولرانس حرف میزنی میخواهی از ساندرا سوال کن مگر تاریخ نمیخونی که ۶۰۰۰۰۰۰ انسان بیگناه را درکوره های آدم سوزی از بین بردند آنها هم کسانی مانند تو بودنددر این هنگام ساندرا و جاسمین و انیا هر کدام به نحوی سعی در آرام کردن فرهاد داشتندجاسمین گفت فرهاد تو دیگر همه چیز رو دآری خراب میکنی و فرهاد با عصبانیت جواب دادندیدی چطور به من توهین کرد این احمق بی تمدن انیا گفت این دلیل نمیشه که تو تمام مردم را قاتل و آدمکش بدونی در ضمن هیچ دلیل و مدرکی نیست که ثابت کند که شش میلیون یهودی سوزانده شده باشند و از اینها گذشته لحن حرف زدن تو مودبانه نیست در این میان ساندرا از انیا دلگیر شد و گفت من نمیفهمم چه مدرکی میخواهی که بیان کننده این جنایت عظیم باشه ،این همه فیلم و عکس و شاهد زنده کافی نیست ؟و لطفآ به من نگو که عده کمی از المانها بودند که یهودیها را به کمپ های جمعی بردند و آنجا آنها را سوزاندند خودت میدونی که این حرف درست نیست که بقیه بی گنا ه بودند و نمیدانستند ،به نظر من تمام مردم خبر داشتند که حکومت هیتلر چه جنایاتی در داخل وخارج از کشور میکندجاسمین که گیج شده بود و نمیدانست که چرا دوستانش اینگونه با یکدیگر برخورد میکنند و سعی در آرامکردن آنها داشت گفتاز شما خواهش میکنم گفتگو و مجادله تا مغز استخوان آزاد است بدون تابو اما فحش دادن و اهانت کردن به یکدیگر در خور انسانهای بالغ و تحصیلکرده نیست فرهاد که به قدری از حرف زدن ولف و اهانت هاش عصبی شده بود که شروع به فارسی حرف زدن کرد وفحش های رکیک آبدار فارسی را ردیف میکرد و میگفت که بلخره جاسمین گفت فرهاد میشه بگی منظورت از این کش کش چیه ؟منظورم اینه که باید با این احمق قطع رابطه کنی ،آدمی که دست و پای تو رو به رختخواب میبست و فقط تورو نگاه میکرده و بعد هم شروع به خود ارضائی میکرده قابل معاشرت نیست ولف رو کرد به انیا و گفت میبینی ،میبینی درجه احترام و تولرانس به نوع دیگری از سکس غیر از آنکه خودش بلده صفره،اینهااینطوری هستند تنها خود را میبینند و آنچیزی که یاد گرفتند ،و حاضر نیستند هیچوقت به افکار دیگران احترام بگذارند و چیز جدیدی یاد بگیرنداینطور که معلومه ما همه فقط ادای تولرانس و تحصیل کرده بودن در میاوریم و در کنه و اعماق وجود همه ما گره های کوری هستند که ما حتا سعی نمیکنیم که آنها را باز کنیم و از مردم عادی توقع داریم که بهیکدیگر حمله نکنند و شب و روز در حال مجادله و دعوا نباشند راستی امروز در برلین یک کارگردان سینمارا فقط به خاطر فیلمی که ساخته بود با ضربه های چاقو از پا در آوردند این خبر روی صفحه اول روزنامه. روی میز بود
۱۰/۰۸/ هامبورگ ۲۰۰۳

Mittwoch, 27. Juli 2016

Samstag, 19. Dezember 2015

ر" از مجموعه شعر "بپا خيز ايران من".
ای بچه‌های پاپتی
دور شین و کور شین همتون
زنده بگور شین همتون
تو شهرمون مهمونیه
مهمونی مون اعیونیه
دنبک و تنبور می‌زنن
طبلک و شیپور می‌زنن
نیفته چشمام بهتون
نشنوه گوشام صداتون
دور شین و کور شین همتون
زنده بگور شین همتون
تا وقتی جشن قیصره
دس به سپیدی نزنین
دس به سیاهی نزنین
مهمون داره بدش می‌آد
لرزه به گنبدش میا‌د
ای بچه‌های ناز نازی
وقتی می‌آین به این بازی
زبون درازی نکنین
با تله بازی نکنین
حرف دو پهلو نزنین
پهلو به جادو نزنین
نیاد صدای حرفتون
صدای حرف تلختون
نگین که قحط گندمه
گشنگی مال مردمه
نگین که مرگ فراوونه
زندگی اینجا ارزونه
نگین که جشن ملته
اون که اسیره ذلته
حرف‌های سر بسه نگین
آسه بیاین، آسه برین
تا دیوه شاخ ‌تون نزنه
لقد به طاق‌ تون نزنه
تو شهر کلاغ فراوونه
تو هر سوراخی پنهونه
اگه کلاغا بدونن
دیو و خبردار میکنن
دیوه میاد سراغتون
زهر میریزه تو آش‌تون

سرودی از زنده یاد" سیاوش کسرایی"